پاییز 92
دخترکم هر روز که میگذره برای من عزیزتر میشی ومن به تو وابسته تر میشم
پاییز شروع شد وتو با شروع مهر ماه راه رفتن بدون کمک یاد گرفتی و همه روز توخونه میگردی
دندون هشتم دیگه دراومده تقریبا وحالا چند شب بیقراری میکنی وتوخواب گریه میکنی انگاری بازم دندون توراه داری
الان یه ربه ساعت خوابیدی وبا گریه بیدار شدی ----- بابا از بس خسته بود جلو تی وی خوابیده بود که باصدای گریه هات بیدار شد --بغلت کرد بردت تو خونه بابابزرگ
امروز عمه کوچیکه با عمو علیرضا وننه جون رفت که بره دانشگاه نجف اباد اخه ارشد قبول شده وتو تا دیدی سوار ماشین شدن بای بای کردی وبعدش یه بغض وبعدش کلی گریه
چه کنم اخه خیلی با این عمه وابسته بودی
عشق اب بازی شدی همش دوست داری تو اب باشی تو توی اب اینجوری ومن نگات میکنم وزورم بهت نمیره اینجوری
و کلی خرابکاری دیگه که وقتشو ندارم بیام بنویسم گلکم شرمندتم ازبس که شیطون شدی دیگه نمیتونم بیام
دوست دارم فرشته کوچولوی من
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست وتمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست.ای زلال تر ازباران وپاک تر از آیینه به وجود تو می بالم وتورا دوست دارم. ای مهربان. پرنده خیالم با یاد توبه اوج آسمانها پر خواهد گشود وزیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید.وتبسمی ازتو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم